اجازه ندهیم فجایع جنگ جهانی دوم تکرار شوند
ارسالی حزب کار ایران (توفان)
اجازه ندهیم فجایع جنگ جهانی دوم تکرار شوند
امروز هشتاد سال از شکست نازیسم و فاشیسم اروپایی در جنگ جهانی دوم میگذرد. با گذشت زمان، شمار کسانی که شاهد وقایع بودند و میتوانند روایت کنند که چه گذشت و واقعاً چه اتفاقی افتاد، هر روز کمتر میشود. به زودی تنها به بازماندهها، روایتهای مورخان و دیدگاههای حاکمان بسنده خواهیم کرد.
تحقیقات سالهای اخیر آمار تلفات را اصلاح کرده و اکنون حداقل ۷۰ میلیون کشته در جنگ را نشان میدهد. بیشترین تلفات مربوط به شهروندان شوروی با ۲۷ میلیون نفر بود. این واقعیت که اتحاد جماهیر شوروی سنگینترین بار را بردوش کشید و بزرگترین فداکاریها را برای نجات مردم جهان از سم نازیسم انجام داد، از روز پیروزی در ۹ مه ۱۹۴۵ تا کنون واضح و غیرقابل انکار بوده است. با این حال، نیروهای تاریک با اهداف سیاسی میکوشند تاریخ را تحریف کنند.
در سال ۲۰۱۵، نخستوزیر وقت اوکراین، آرسنی یاتسنیوک، به آلمان سفر کرد. او در جمع رسانهها بدون هیچ مخالفتی اعلام کرد که «همه ما به وضوح حمله شوروی به اوکراین و آلمان در جنگ جهانی دوم را به یاد داریم […] این [واقعه] نباید تکرار شود.»
این اظهارات یک اشتباه نبود، بلکه بخشی از یک رشته دروغهای جانبدارانه است که هدفشان کمرنگ کردن و بیاعتبارسازی نقش حیاتی اتحاد جماهیر شوروی در نابودی نازیسم است.
در این تلاشهای تاریخسازی دروغین، هدف این است که به دیگران نقشی بزرگتر از آنچه در نتیجه جنگ داشتند نسبت داده شود. آخرین نمونه این تحریفگرایی تاریخی از طرف دونالد ترامپ در اول ماه مه مطرح شد. او با جدیت کامل ادعا کرد که آمریکا به مراتب بیش از هر کشور دیگری برای پیروزی در جنگ جهانی دوم تلاش کرد. به گفته این دلقک در کاخ سفید، «هیچکس به پای آمریکا در قدرت، شجاعت و برتری نظامی نمیرسید.»
تلاش برای بازنویسی تاریخ جنگ جهانی دوم، احیای همان ابزارهایی است که طبقه بورژوا در دهههای ۱۹۳۰ و ۱۹۴۰ استفاده میکرد. در نهایت، فاشیسم ابزار تروریستی سرمایهداری است که میتواند علیه طبقه کارگر و کسانی که با بلندپروازیهای قدرت مخالفت میکنند، به کار گرفته شود.
جنگ جهانی دوم یک جنگ بازتوزیع سرمایهداری و یک جنگ تجاوزگرانه امپریالیستی بود. اما همچنین جنگی بود بین سوسیالیسم و سرمایهداری، بین دموکراسی و فاشیسم.
این دموکراسی و سوسیالیسم بود که پیروز شد. نه لیبرالها، نه محافظهکاران و نه سوسیال دموکراتها فاشیسم را درهم شکستند. آنها سیاست سکوت و مماشات در پیش گرفتند.
در تحریف تاریخ جنگ جهانی دوم، منتقدان بورژوا میکوشند القا کنند که آلمان نازی و اتحاد جماهیر شوروی از طریق پیمان مولوتوف-ریبنتروپ متحد بودند. واقعیت این است که این یک پیمان عدم تجاوز بود که تحت فشار توافق غرب با هیتلر و امتناع آنها از همپیمانی با شوروی شکل گرفت. در مونیخ (۱۹۳۸)، قدرتهای غربی چکسلواکی را فروختند و نشان دادند که نمیخواهند در برابر تجاوزات نازیها بایستند.
پس از آغاز جنگ، کشورهای اروپایی یکی پس از دیگری تسلیم ارتش نازیها شدند. اما پیمان عدم تجاوز به جامعه شوروی فرصت ضروری را داد تا برای جنگی که هیتلر از سال ۱۹۲۴ در کتاب «نبرد من» وعده نابودیاش را داده بود، آماده شود.
جهان مدیون مردم شوروی است که از زیر یوغ سرکوب نازیها و ذهنیت نژاد برتر رهایی یافتیم. این کمونیستها بودند که در خط مقدم ایستادند و در مبارزه با فاشیسم و برای آزادی جان خود را فدا کردند. حالا دیوانهی مثل ترامپ میتواند هر چه میخواهد بگوید.
در سوئد، سوسیال دموکراتها و احزاب بورژوا شبکه راهآهن کشور را در اختیار انتقال نیروهای نازی قرار دادند و کمونیستها و ضدفاشیستها را زندانی کردند. خانواده والنبرگ ثروت کلانی از صادرات سنگآهن به صنایع جنگی آلمان به جیب زدند.
در آلمان هیتلری، کمونیستها در خط مقدم مبارزه علیه فاشیسم ایستادند. در سراسر اروپای تحت اشغال نازیها، پارتیزانهای کمونیست مبارزات مقاومت را رهبری میکردند.
این مقاومت پایههای پیروزی را بنا نهاد که راه را برای بسیاری از دستاوردهایی که دههها بدیهی میپنداشتیم هموار کرد. طبقه سرمایهدار در غرب مجبور به امتیازات بزرگ شد، تحت فشار هم جنبش کارگری رادیکال و هم اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی.
سیستمهای رفاهی ساخته شدند که امنیت اولیه را برای مردم عادی تضمین میکردند: گسترش خدمات درمانی، مدارس کارآمد و رفع کمبود مسکن. روند آزادیبخش ملتهای مستعمره آغاز شد و بسیاری از کشورها از حمایت و الهامگیری از کشورهای سوسیالیستی بهره بردند.
تا دهه ۱۹۸۰ طول کشید تا راستگرایان و سرمایهداران بتوانند ضدحمله را آغاز کنند. با سقوط اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۹۹۱، میدان تقریباً برای طبقه سرمایهدار جهانی و امپریالیسم آمریکا باز شد. این همان چیزی است که دهههای اخیر را با سیاستهای راستگرایانه بیروح، جنگ و اشغال، و افزایش شکاف طبقاتی همراه کرده است.
آیا آنچه در دهههای ۱۹۳۰ و ۱۹۴۰ رخ داد میتواند تکرار شود؟ متأسفانه بله. با تشدید درگیریها بر سر منابع طبیعی و مواد خام جهانی، رقابت دولتهای سرمایهداری، افزایش نابرابری طبقاتی و سیاستمداران قدرتطلب، شاهد گسترش نئوفاشیسم هستیم.
در سوئد، سیاستها توسط حزبی با ریشههای آشکار نازیسم دیکته میشود. در سایر نقاط، رهبران اقتدارگرا در حال تسلیح هستند و با زبانی تفرقهافکن و جنگطلبانه سخن میگویند. رفاه عمومی تخریب میشود و آزادیها و حقوق دموکراتیک محدود میگردد.
ارزش یک زندگی انسان روزبهروز کمتر میشود، چیزی که سیاست نسلکشی اسرائیل به وضوح نشان میدهد. جامعه جهانی در برابر تجاوزگری اسرائیل همان انفعالی را نشان میدهد که در برابر نازیها داشت.
در دهه ۱۹۳۰ آنها یونیفرم میپوشیدند، امروز کت و شلوار بر تن دارند. اما نگرش آنها به انسان و جهتگیری سیاسیشان همان است: سیاستی برای تفرقه، برای سرمایهداری و امپریالیسم، و برای سرکوب طبقه کارگر.
اگر تراژدی جنگ جهانی دوم امروز تکرار شود، نیروهای سوسیالیستی برای متوقف کردن آن وجود ندارند. آینده ممکن است تاریک بهنظر برسد، اما میتوانیم مانع رسیدن به آن شویم. اگر مردم متحد شوند و جلوی این روند را بگیرند. باید نشان دهیم که از تاریخ درس گرفتهایم.
نقل ازهفته نامه پرولتر شماره 19 ارگان مرکزی حزب کمونیست سوئد 14 مه 2025
padarjan2025-06-03T07:38:33+00:00