استاد عبدالهادی رهنما

       گل کار شادی

هستی سرای زندگی دور از بهار ماند

گل کار شادی آه ! که بی کشت و کار ماند

اندیشه از هجوم غم وغصه بار بار

با عالم تلاش به زیر فشار ماند

آنِ که بود منتظر بادۀ وصال

بد قستمی نگر که به چنگ خمار ماند

گل دانه دانه چیده شد از باغ و بوستان

داغ ستم به سینۀ هر شاخسار ماند

آزادگی، محبت و احساس و همدلی

هر یک به تک سلولِی  دوران حصار ماند

پیری عنان زندگی ام را به کف گرفت

آبی ز عمر باقی نه در جویبار  ماند

صد دشت نامرادی و صد دشت مرگ عشق

از ما به یادگار در این روزگار ماند .